کد مطلب:102414 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:460

علی رهبر راستین انقلاب اجتماعی











راز بگشا ای علی (ع) مرتضی
ای پس از سوءالقضا حسن القضا

ای علی (ع) كه جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای

یا تو بر گو آنچه عقلت یافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است

چون تو بابی آن مدینه ی علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ماله كفوا احد[1].

علی علیه السلام در مسجد بر فراز منبر رفته شرایط خود را با تاكید و تكرار و روشن و آشكار به همه ی مردم گفت. همگی گفتند با جان و دل پذیراییم و از تو فرمان می بریم. نخست طلحه با امام بیعت كرد و سپس زبیر و آنگاه همگی هجوم آورده دست خود را به نشانه ی بستن پیمان فرمانبرداری در دست علی (ع) گذاشتند، امامت حقه امام، به زمامداری، به شیوه ی درست و كامل مردم سالاری نیز زیب و زیور یافت.

امیرالمومنین برنامه ی خود را چنین برای مردم بیان كرد:

«ذمتی بما اقول رهینه و انابه زعیم، ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات.»[2].

[صفحه 126]

درستی گفتارم در گرو پیمانی است كه در درست گفتن با خدا دارم و خود ضامن و پایندان آن می باشم، بیگمان هر كس از پیشامدهایی كه گذشته است و از كیفرهای بدی كه مردمی به عنوان واكنش اعمال خودشان دچار گردیده اند، به روشنی درسهای آموزنده ای گیرد، پرواپیشگی از فرو افتادن كوركورانه ی او در جایگاه های شبهه ناك مانع می شود.

امیرالمومنین در این مقدمه ی سخن، یك قانون اجتماعی حاكم بر جهان آفرینش را بیان می كند. نخست درستی این اصل و قانون را با تاكید به مردم ابلاغ می كند، سپس قانون را كه همان اراده و مشیت الهی است نشان می دهد:

1- از حوادث و پیشامدهای تاریخی كه در گذشته رخ داده است، یا رخدادهایی كه در روزگار خودمان در برابر چشمان ما پیش می آید باید درس آموخت، نقطه قوتها و نقطه ضعف ها، پیشرفتها و واپس ماندگیها، بالارفتنها و به زمین خوردنهای ملتها را باید ریشه یابی كرد و از علل و عوامل گوناگون آن آگاه شد،

[صفحه 127]

زیرا عبرت گرفتن، یعنی از كنار پیشامدی، آثاری باستانی و نشانه های مانده از یك حادثه ی تاریخی با توجه و دقت عبور كردن.

2- هر كنش یك واكنش دارد و هر كاری كه مردمی انجام دهند، پیامد آن را می بینند، بحرانهای اجتماعی، پراكندگی، ستمپذیری، نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی و هر گونه كیفر دیگری كه بر سر مردمی بیاید در نتیجه ی كارها و برخوردهای خود آنان با یكدیگر است، چه، مثلات یعنی كیفری كه شخصی یا ملتی در برابر بدیهای خود می بیند.

3- درس گرفتن از حوادث تاریخی، یكی از راههای به دست آوردن پروا داری است و پروا داری، یا بهتر بگویم: تقوا، چراغی است فروزان و معیاری است دقیق كه هر كس آن را در دست داشته باشد از تیرگیهای شبهه نجات می یابد و در آن پرتگاه فرونمی افتد و توان جدا كردن حق و شناختن راه درست را از میان باطلها و كوره راه های گمراهی به دست می آورد، تقحم به معنی كوركورانه در راهی رفتن و به پرتگاه های ناشناخته فرو افتادن است و شبهه یعنی مانند شدن باطل با حق بطوری كه جدا كردن یكی از دیگری بطور عادی امكانپذیر نیست.

امیرالمومنین پس از بیان این قانون و آماده كردن ذهن شنوندگان، اوضاع اجتماعی آن روز مسلمانان را برایشان روشن می كند و راه حل قطعی و چاره ی حتمی نابسامانیهای اجتماعی را هم آشكارا می فرماید:

«الا و ان بلیتكم قد عادت كهیئتها یوم بعث الله نبیه، صلی الله علیه و آله و سلم. و الذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتی یعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم و لیسبقن سابقون كانوا قصروا و لیقصرن سباقون كانوا سبقوا.»[3].

[صفحه 128]

هان بدانید كه مصیبت و گرفتاری اجتماعی شما به وضع روزی باز گردیده است كه خدا پیامبرش، صلی الله علیه و آله، را در آن روز بر انگیخت. سوگند بدان كسی كه او را بر پایه ی حق برانگیخت، هر آینه شما باید به سختی به هم زده شوید و در هم آمیخته گردید و آنگاه غربالی شوید. و از هم جدا گردید و همچون دانه هایی كه برای پختن در آب جوشان دیگ ریخته اند با كفگیر زیر و رو شوید، بطوری كه افراد وامانده در بخشهای پایین مجتمع طبقاتی شما بالا بیایند و آنان كه به ناحق در جایگاهی برتر قرار گرفته اند به بخش پایین تر و در جایگاه درست خود قرار گیرند و پیشی گیرندگانی كه بازداشته شده اند پیش افتند و آنان كه به نادرستی پیش افتاده اند باید بازداشته شوند.

در این قسمت نیز امیرالمومنین یك برنامه ی سخت انقلابی و همه جانبه و زیر و رو كننده را بیان می كنند:

1- اوضاع اجتماعی شما به همان مصیبت دوره ی جاهلیت بازگردیده است:

[صفحه 129]

افتخار كردن به قدرت و ثروت و افراد قبیله و نژاد، خود پرستی و ثروت اندوزی و ضعیف كشی، ستمهای اجتماعی و اقتصادی و مال مردم خوری و بهره كشی، اختلاف و پراكندگی و بدبینی و بی بند و باری و دیگر عواملی كه پیش از بعثت پیامبر اكرم بشریت را بر لبه ی پرتگاه نابودی كشانیده بود و اراده ی حكیمانه ی پروردگار اقتضا كرد كه با برانگیختن پیامبر گرامی و انقلاب اسلامی بشریت را نجات داد و به راه رشد و كمال انداخت، هم اكنون در میان شما رواج یافته است.

2- بعثت پیامبر اكرم بر پایه ی حق است، یعنی همان قانونی كه آسمان و زمین را آفرید، اقتضا می كند كه بشر به حال خود رها نشود و پیامبر برای راهنمایی و نجات و زنده كردن دوباره ی او مبعوث شود.

3- همانگونه كه درمان درد جاهلیت و چاره ی گرفتاری و مصیبت بشرهای آن روزگار انقلاب اسلامی بود، من هم برای اصلاح شما و اوضاع نابسامان مجتمع شما به همان شیوه عمل می كنم و برنامه ی انقلابی خود را بدین شكل به اجرا در می آورم:

از میان برداشتن فاصله های طبقاتی تصنعی در اجتماع، چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی،

بر كنار كردن فرمانداران و كارگزاران نالایق كه قصدشان خدمت كردن به مردم نیست، بلكه همه ی همتشان پر كردن جیب خود، به كار گماردن اطرافیان خود و خلیفه و كوچك و بی ارزش شمردن مردم است،

به كار گماردن كسانی كه دارای صلاحیت شخصی و ایمان و پرواپیشگی هستند و در یك مجتمع نابرابر كه قانون حكومت نمی كند از صحنه بیرون رانده شده اند و نمی توانسته اند به وظایف و شایستگیهای خود عمل كنند.

«و الله ما كتمت و شمه و لا كذبت كذبه و لقد نبئت بهذا المقام و هذا الیوم. الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها،

[صفحه 130]

فتقحمت بهم فی النار.

الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنه. حق و باطل و لكل اهل: فلئن امر الباطل لقدیما فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شی ء فاقبل.[4].

سوگند به خدا هرگز به اندازه ی سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشته ام و هیچ گونه دروغی نگفته ام و بدین جایگاه اجتماعی و چنین روزی آگاهی یافته ام.

هان هش دارید كه نادرستیها و بدكاریها اسبهای سركشی هستند كه انجام دهندگانش بر آنها سوار گردیده اند و در حالی كه دهنه هایشان از دست سواران رها شده، آنان را با خود به پرتگاه آتش كوركورانه سرنگون می كنند.

[صفحه 131]

هان بدانید كه پرواپیشگی شتران رام و رهواری هستند كه دارندگانش بر پشت آنها آرام گرفته اند و مهارشان به دست سواران سپرده شده، آنان را به بهشت فرود آوردند و جای دهند.

حقی هست و باطلی و هر یك را خواستارانی است، پس اگر باطل فرمانروا گردید، بیگمان از روزگاران پیشین چنین بوده است و اگر حق در اقلیت قرار گرفت و شمار اندكی هوادار داشت پس بدون شك باشد كه چنین شود و شاید كه چنان باشد و كمتر چیزیست كه پس از پشت كردن دوباره روی آرد.

در این بخش نیز امیرالمومنین، حكیمانه و سر بسته، حقایق و قوانینی را برای مردم روزگار خود و همه ی انسانهای سراسر روزگاران روشن می كند:

1- بیان قانون تاریخی حاكم بر جهان آفرینش و روشن كردن ارزشها و ضد ارزشهایی كه در میان آن مردم رواج یافته و درمان بیماریها و بحرانهای اجتماعی آنان، برای افرادی كه به زندگی مرفه و به سودها و ضد ارزشهای دوره ی جاهلی خوی كرده اند و زندگی ساده ی انقلابی و ارزشهای والای انسانی را پشت سر انداخته اند، بسی ناهموار و دشوار می آمد، از این روی امام با یاد كردن سوگند و گفتن این حقیقت كه همه ی این رازها پیش از این بوسیله ی پیامبر به آگاهی او رسیده است و هرگز چیزی را از مردم نپوشیده است و به خدا و پیامبرش دروغی نبسته است، می خواهد وجدان خفته ی آن مردم را بیدار كند و با یادآوری پیشینه ی درخشانش، به اندیشه وادارد.

2- همچنانكه امام در آغاز سخن مردم را از یك حقیقت درباره ی فلسفه ی تاریخ و حركت مجتمع انسانی آگاه كردند، در میان سخن نیز مردم را از یك حقیقت دیگر آگاه می كنند و در این حقیقت سه نكته ی آموزنده وجود دارد:

الف- خطاها و نابكاریهای انسان، سرانجامی جز بردن به سوی پرتگاه

[صفحه 132]

آتشناك و نابودی استعدادهای انسانی ندارد و رفتن به سوی این سرانجام از خواست شخص بیرون است و مهار آن از دست بیرون رفته است،

ب- پرواپیشگی نیز عامل حركت است، اما بر خلاف حركت واپسگرای یاد شده در بالا، حركتی است تكاملی و بالان و پیشرو و رام و هموار و در اختیار، كه انسان را بر فراز پلكان والای انسانی و بهشت برین رحمانی می رساند،

ج- حق و باطل، دو پدیده ی ذهنی نیستند، بلكه هر یك نمودهای برونی و عینی كارهای انسانی هستند و تا خواستاران و پیروانی برای آنها نباشد، در جهان خارج پدید نمی آیند و از آن جا كه باطل با خواستهای هواپرستان و سود جویان و برتری خواهان هماهنگ و دمساز است، تا این گونه افراد هستند، باطل هم در جهان سرور و فرمانروا است، لیكن چون باطل، برابر با قوانین هستی و اراده ی پروردگاری محكوم به نابودی است، نباید از بازگشت حق و فرمانروایی آن ناامید شد، اما بازگشت و فرمانرواییش به اندازه ی حق خواهان و حق پذیران است و شمار این افراد اندك است و بازگشت آن همراه با شاید و باید می باشد، سرانجام باطل رفتن و نابودی است و عاقبت حق آمدن و فرمانروایی است.


صفحه 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132.








  1. جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، اواخر دفتر اول.
  2. نهج البلاغه از كلام 16.
  3. نهج البلاغه، از كلام 16.
  4. نهج البلاغه، از كلام 16.